
در به در به دنبال شادی، مجموعه داستانهای کوتاه از خاطرات یک روانشناس، جلد اول
151,000 20%
120,000 تومان
معرفی کتاب در به در به دنبال شادی: مجموعه داستانهای کوتاه از خاطرات یک روانشناس جلد اول
کتاب صوتی در به در به دنبال شادی: مجموعه داستانهای کوتاه از خاطرات یک روانشناس جلد اول اثری از دکتر احمد پدرام، شاعر، روانشناس بالینی و نویسنده است. او در این کتاب، از خاطرههای واقعیِ خود و تجربههایش از جلسات مشاوره و صحبت با مراجعانش میگوید.
دربارهی کتاب در به در به دنبال شادی: مجموعه داستانهای کوتاه از خاطرات یک روانشناس جلد اول
در اولین کتاب از مجموعه داستانهای کوتاه خاطرات یک روانشناس، احمد پدرام (Ahmad Pedram) خاطرات و روایاتی واقعی را از جلسات مشاوره و مواجهه با بیمارانش شرح داده است. او در کتاب در به در به دنبال شادی، داستانها و حکایاتی را گنجانده که طی سی سال از جلسات رواندرمانی گردآوری کرده است؛ داستانهای زنان و مردانی که به قول او یا خود به تنگ آمدهاند یا دیگری را به تنگ آوردهاند، داستانهایی که گاه موجب شادی و گاه سبب اندوهِ او میشدهاند.
احمد پدرام در پیشگفتار کتاب در به در به دنبال شادی میگوید که او سازندهی قصههای این کتاب نیست. قصهها در حقیقت روایاتی واقعی از افرادی هستند که برای بیرون آمدن از شرایطی که به آن گرفتار شده بودند، به قصد درمان و گرفتن مشاوره به او مراجعه کردهاند. احمد پدرام از تجربهی شنیدنِ این قصهها برای ما میگوید، از مراجعهکنندگانی که خود را با اندوه و شادیِ آنها، شریک میداند، از اینکه گاه در برابر آن زنان و مردان، آن کودکان و کهنسالان به استیصال دچار میشده و ناگزیر با همکاران و استادان خود مشورت و همفکری میکرده است. پدرام از احساس همذات انگاریاش میگوید و از اینکه گاه نمیتوانسته این خوی شرقی خود را به عقب براند و مراجعهکننده را به چشم عضوی از اعضای خانوادهاش نبیند.
نویسنده کتاب حاضر را فاقد زبانی آکادمیک یا مهارتهای ویژهی داستاننویسی میداند و هدف از نگارش آن را بیان نکاتی جالبتوجه و مفید برمیشمارد که شاید برای فردی که در چنین چالشهایی گرفتار است، کارآمد و ثمربخش باشد.
کتاب در به در به دنبال شادی برای چه کسانی مناسب است؟
خواندن کتاب در به در به دنبال شادی را به تمامی علاقهمندان به داستانهای کوتاه و طرفداران داستانهای واقعی پیشنهاد میکنیم.
در بخشی از کتاب در به در به دنبال شادی می خوانیم
خستهام و خوابآلود. گیجم. ذهنم درگیر است. صبح دیدن 2 مراجع و بعد کلاس و بعدازظهر هم فوری مشغول کار مشاوره شدهام. خیلی حال درست و حسابی ندارم. از دفتر کارم که بیرون میزنم، ذهنم درگیر این نکته میشود که صبح سرایدار نیامده بود و خودم درب مجتمع را باز کردم و حالا هم آخر شب است و خودم درب را میبندم. یک لحظه به حال سرایدارمان غبطه میخورم. مردی بازنشسته با شخصیتی محجوب و محبوب و وظیفهشناس. روز اول که آمد قبول نکرد که شبها هم بماند. ساعت کار مشخصی برایش تعیین شد. ساده گفته بود من بازنشسته شدهام دیگر حال و حوصلهی کار صبح تا شب و شب تا صبح را ندارم. میخواهم پیش زن و بچهها و نوههایم باشم. بعد بهمرور من دیدم که حال و حوصلهی کار دارد ولی معنای زندگیاش فقط کار و پول نیست. دلش میخواهد طعم بازنشستگی را حس کند. حالا نان و پنیر خانه و دیدن روی همسر، فرزند و نوه را به جوجهکباب کارخانهای که سالها در آن کار کرده بود ترجیح میداد و میگفت: هم شُکر آن روزها را میکنم و هم قدر این روزها را میدانم و یا برعکس هم قدر آن روزها را میدانم که جوان بودم و کار میکردم و هم حالا شُکر میکنم که با حقوقی هرچند اندک نزد همسرم هستم و گاه با کمکی در خانه و برداشتن بشقابی و یا قدمزدنی هرچند نفسزنان و گاه آمدوشد مهمانی، از زندگی لذت میبرم.
از حرفم دور افتادم. همهی این قصه در یک دقیقهای که بهزحمت قفل ساختمان و درب کرکرهای را میبستم از ذهنم گذشت. شاید بعضی از کارکنان و پزشکانِ مشغولِ کار در این ساختمان نیز گاهی به زندگی این مرد فکر کنند و شاید بعضی از آنها نیز غبطهی او را بخورند. الله اعلم.
سر خیابان میایستم. چند ماشین میآیند و میروند و من مسیرم را میگویم و بالاخره یک ماشین میایستد. پیکان و باز یاد یکی از برادران خودم میافتم که پیکان سوار نمیشود و معتقد است که وقتی آدم پول برای کرایه میدهد پس باید ماشین خوب سوار شود. من معتقدم باید زودتر به مقصد رسید ولی او معتقد است که ابزار مهم است یا شاید ابزار هم مهم است من هم کاملاً با شقِ دوم مخالف نیستم ولی با شقِ اول که وسیله مهمتر از هدف باشد، صددرصد مخالفم.